ترسیم وقایع و مصائب ورود اهل بیت به شهر شام
دورشان هلهله بود و خودشان غرق سکوت «ساکنان حرم ستر و عـفاف ملکـوت» شام ای شام! چه کردی که شد انگشت نما کاروانی که فقـط دیده جلال و جـبروت نیـزهای رفـته به قـد قـامت سرها بـرسد دستها بسته به زنجیر ولی گرم قـنوت شهرِ رسوا، به تـماشای زنان آمده است آه! یک مرد ندیده است به خود این برهوت «آسـمان بار امـانت نـتـوانست کـشـید» کاش باران برسد، یوْمَ وُلِـد، یوْمَ یـمُوت |